آناهيتاي مامان و بابا

وبلاگ جديد

از ديروز كه خاله مهناز گفت عكس هاي آناهيتا توي وبلاگش باز نمي شن نگران شدم. بدو بدو رفتم سراغ فضايي كه خريده بودم و عكس ها رو آپلود مي كردم تا بتونم ازشون توي وبلاگت استفاده كنم. با واحد پشتيباني اون فضا تماس گرفتم و مشكلم و بهشون گفتم. يه خرده چپ و راست كردن و گفتن : شما هك شديد. من :  بعدشم گفتن يك بك آپ بيشتر نداشتيم از مطالبتون كه اونم هك شده. من :  يعني تمام عكس هايي كه توي اين چهار سال گذاشته بودم برات توي وبلاگت كلا..... خلاصه اينكه من هنوزم زير بار نرفتم و از ناراحتي دارم منفجر ميشم. از طرفي هم ديگه نمي دونم براي آپلود عكس هات بايد چيكار كنم براي همين از حالا به بعد اسم وبلاگت عوض ميشه چرا كه توي ني ني وبل...
30 ارديبهشت 1393

تولد چهارسالگي 2

 نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اردیبهشت 1393 ساعت 15:10 شماره پست: 198   قسمت دوم تولدت روز يكشنبه ۷/۰۲/۹۳ برگزار شد. با حضور دوستاي خوب و مهربونم:   خاله مهناز، عمو محمود، سامان و صبا خاله آرزو، عمو سامان و امير علي خاله سمانه، دايي سعيد و عسل خاله نجمه و عمو مجتبي خاله پريا و عمو علي خاله افسانه و خاله زهرا متاسفانه خاله فريبا، عمو حامد و نيرواناي عزيزم نتونستن بيان.  وقتي بهت گفتم نيروانا نمي تونه بياد. وا رفتي و گفتي : چيا؟ (چرا؟) گفتم : آخه خاله فريبا تو دلش ني ني داره يه كم حالش خوب نيست. تبسم نازي كردي و گفتي : يعني ني نيش مريضه ممكنه منم مريض بشم.  خلاصه اينكه حسابي...
30 ارديبهشت 1393

پدر

دیروز اینترنت نداشتم که روز پدر و برات ثبت کنم نازنینم. تو و بابایی از صبح با هم بودین. توی حیاط خونه که تازه گل ها دارن خودشون و نمایون می کنن کنار هم نشستین و صحبت کردین و با هم بازی کردین و من مزاحم خلوتتون نشدم. عصر هم رفتیم دو تایی براش گل رز قرمز به نشانه دوست داشتنش خریدیم. همیشه یادت باشه دخترکم که هیج مردی مثل پدر نمیشه و پدر تو ، کسی که وقتی فهمید بچه اش دختره با صدای بلند خندید و شادیش و نشون داد. پدر تو، کسی که نام زیبای تو را پیشنهاد داد. پدر تو، کسی که جنسیت براش مهم نیست.   و فقط خداوند میدونه که بابا منصور چقدر خوب و مهربونه. خداوند حفظش کنه و سایش و بالا سرمون همیشه سالم و شا...
24 ارديبهشت 1393

رازداري آناهيتا

تولد خاله زهرا بود. اومدم دنبالت مهد كودك: مامان : آناهيتا برات سورپرايز دارم اساسي. آناهيتا: چي مامان. بگو. مامان : تولد خاله زهراست و من كيك سفارش دادم واسش بايد بريم بگيريمش و بعد هم با دايي ياسر و بابايي بريم مسكافه واسش جشن بگيريم. حواست باشه كه اين يه رازه نبايد بفهمه. باشه؟ آناهيتا :  باشه. توي خونه گير دادي مامان بريم كيك و بگيريم. منم گفتم آقاي قناد هنوز درستش نكرده. خاله اومد. بهت گفت : آناهيتا امروز تولدمه چرا بهم تبريك نمي گي؟ گفتي : خاله آخه آقا هنوز كيك و واست درست نكرده. من : خاله : خاله رفت دفترش و من و تو رفتيم كيك شكلاتي شكل قلب خاله رو گرفتيم ...
16 ارديبهشت 1393

تولد چهارسالگي1

اولين مراسم تولدت خيلي زيبا برگزار شد عزيز دلم. از مدت ها پيش بهم گفته بودي كه مي خواي تولدت توي مهد كودك باشه و ما هم گوش به فرمان و اجراي دستورات تو شديم. مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله زبيده بخاطر تو اومدن و با توجه به اينكه هواي سرچشمه براي مامان بزرگ خوب نيست (بخاطر ارتفاع و كمبود اكسيژنش) برای همین نمی تونه بیشتر از یکی دو ساعت توی این فضا بمونه و فشار خونشون سریع بالا میره. ولی این دفعه با یک عدد کپسول اکسیژن بخاطر تولد تو اومدن و حسابی شرمندمون کردن. ایشااله همیشه سایشون بالا سرمون باشه. همراه من و خاله های عزیزت تا چه موقع شب نشستی و خودت حسابی کمکمون دادی تا پف فیل ها و ساندویج ها رو بسته بندی کنیم و روبان ببندیم. قربون دستای ...
6 ارديبهشت 1393

روز تولد تو

اول صبح چهارشنبه ۲۷ فروردين : خاله سمانه : سيندرلا كوچولو تولدت مبارك. اميدوارم شاهزاده روياهات رو در رقص عاشقانه زندگيت پيدا كني. خاله نجمه : عزيز دلم شاپرك كوچولوي زندگي زينب آناهيتاي نازنينم تولدت هزار بار مبارك. اميدوارم مثل سيندرلاي قصه ها هميشه مهربون دل و خوش اقبال باشي. زينبي گلم سالگرد مامان شدنت مبارك بوس بوس هزار تا. خاله فريبا: اينك بهار    اينك تماشاي روي تو               وقتي كه مي شكفي بار  زيباتر از يكايك گل هاي بهار .... زينب گلم تولد آناهيتام مبارك. حسابي ببوسش. اميدوارم امروز باشكوه براش پر از خاطره ي زيبا شه. خاله افسانه : تولد آناهيتاي بهاري مبارك. الهه نازم، فريباي گلم و سمانه مهربونم، ممنونم كه اين روز ...
1 ارديبهشت 1393
1